داستان زندگی من

داستان زندگی دوران متاهلی من و محمد

شکست

برگشتم بالاخره بعد از ۳ سال برگشتم. از اول تیر برگشتم پیش همسرم نمیدانم اسمش شکسته یا نه ولی دیگه نتوانستم. برگشتم. همه‌ زحمت دخترم با من و‌ پدر و مادرم بود. تمام درآمدم صرف خورد و خوراک و پوشاک میشد. ریالی نمیتوانستم پس انداز کنم.  تو این سه سال حتی یک ریال هم به من و دخترم پول نداد.  در کل شاید ۲ بار اومد پیشمون. همه اش ما میرفتیم. کرایه رفت و برگشت را هم خودم میدادم.  دو ماهه که برگشتم. اون مدعیه که ۳ سال من را تنها گذاشتید. طوری صحبت میکنه که حتی نمیتوانم از سختی هایی این سه سال کلمه ای حرف بزنم.  همه کارهایی که کرده بود و باعث شده بود من بزارم و بروم را فراموش کرده.  ال...
2 شهريور 1402
1